بَلیط | الگوی خاموش

مهوش خادم‌الفقرائی | دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی

بَلیطی داستان ما، نوجوانی است که سودای دیدار مادر را در سر می‌پروراند و برای تحقق این آرزو از هیچ کاری فروگذار نمی‌کند. مهم‌ترین نکته داستان هم به همین اهتمام‌ورزی بلیطی بازمی‌گردد. امری که در نوجوان‌های امروزی بسیار کم رنگ است. نوجوانانی که برای آنها محرز شده است که با خواستن هر چیزی در کسری از ثانیه به آن دست پیدا کنند در حالی که هیچ تلاشی برای آن نکرده‌اند. اگرچه بلیطی نوجوان دنیای امروز نیست و داستان فیلم مربوط به دهه‌های قبل است، اما به دلیل عناصر محدود بازنمایی زمان می‌تواند فیلمی نازمان تلقی شود. به این معنا که زمان نقش ویژه‌ای در داستان ایفا نمی‌کند و بلیطی می‌تواند در هر دوره‌ای نقش یک الگو را به خود بگیرد.

اولین تلاش بلیطی که شاید مهم‌ترین آن نیز باشد، کار کردن است. اگرچه پدربزرگ وی با کار کردن او مخالف است و مدام از او می‌خواهد که درس بخواند و برای خودش کسی بشود، اما بلیطی می‌داند که نقش پول در زندگی بسیار مهم است و حاضر نیست آن را کنار بگذارد و دل به آرزوهای دور و دراز پدربزرگ بسپارد. او شاگرد مکانیک می‌شود، در روستاهای دیگر تنقلات می‌فروشد، برای درو گندم به مزرعه می‌رود و حتی حاضر است در شهر کارگری کند. نگاه مثبت وی به کار کردن و ارج نهادن به آن امری است که در روزهای کنونی نه تنها در بین نوجوان‌ها کمتر دیده می‌شود بلکه جوانان نیز به آن تن نمی‌دهند.

نکته دوم گفتگوی احترام‌آمیز با بزرگسالان و حق‌طلبی بلیطی است. بلیطی در عین این که حرف خود را می‌زند و مطمئن است که برحق است اما رفتار مودبانه‌ای با پدربزرگ خود پیش می‌گیرد، احترام او را حفظ می‌کند و حتی بخشی از پول‌های خود را برای او می‌گذارد. توجه برانگیز بودن این نکته از آنجا ناشی می‌شود که در دوران کنونی به دلیل تربیت غلط کودکان؛ شاهد جایگزین شدن بی‌ادبی و متوقع بودن به جای مطالبه‌گری و حق‌طلبی هستیم. وجود این دو نکته ارزشمند است که می‌تواند بلیطی را به یک الگو برای کنشگری نوجوانان امروز تبدیل کند. با این وجود، فیلم بلیط ساز و کارهای سینمایی لازم برای چنین الگوسازی‌ را در اختیار ندارد. رقیبان الگوساز جهانی چنان قدرتمند ظاهر می‌شوند که جایی برای بلیطی‌های ایرانی باقی نمی‌ماند و در بین تولیدات پر زرق و برق موجود گم می‌شود.