تحلیلی بر فیلم اقیانوس پشت پنجره؛

بحران‌های برهان

معین مهرعلیان – فارغ التحصیل کارشناسی روانشناسی

 

اقیانوس پشت پنجره به کارگردانی بابک نبی‌زاده، آخرین محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. این فیلم در مورد برهان، نوجوانی سخت‌کوش از اهالی یکی از جزیره های جنوب کشور است. داستان از آنجا آغاز می‌شود که پدر برهان نزدیک صد روز است که از دریا بر نگشته است. همین موضوع، موقعیتی دراماتیک خلق کرده و اتفاقات بعدی فیلم را رقم می‌زند. نیاز مالی بر این خانواده فشار وارد می‌کند و مسائلی مانند علاقه‌ی صاحبکار مادر به او، باعث واکنش‌هایی از سمت برهان می‌شود.

رفتار برهان را می‌توان از منظر نظریات مختلف روانشناسی بررسی کرد. بر اساس نظریه رشدی اریکسون، برهان در مرحله‌ی گذار از سخت کوشی در برابر حقارت به مرحله احساس هویت (دوره نوجوانی) به سر می‌برد. در مرحله‌ی سخت کوشی در برابر حقارت، کودک سعی می‌کند با تلاش، خود را اثبات کند و با کسب موفقیت، به احساس رضایت شخصی دست یابد. همین امر است که سبب می‌شود برهان در برخورد با ناخدا سلیمان، سماجت به خرج بدهد و از حق خود دفاع کند. در سنین کودکی و نوجوانی، انسان بیش از هر زمان دیگر به احساس امنیت نیاز دارد. برهان با مسائلی دست و پنجه نرم می‌کند که هر یک می‌تواند به احساس امنیت کودک، آسیب‌های جدی وارد کند. فقدان پدر، نیاز مالی، احتمال ازدواج مجدد مادر و تصادف از این جمله‌اند. این عوامل همچنین سبب می‌شوند فرایندهای رشدی نیز مختل شوند. در این شرایط، کودک پیش از طی کردن اواخر یک دوره رشدی وارد دوره رشدی بعدی می‌شود و فرد تا سال ها بعد درگیر آثار منفی آن خواهد بود. در این میان، فرهنگ نقشی کلیدی ایفا خواهد کرد. گاه یک فرهنگ با حمایت خود می‌تواند از این تأثیرات منفی بکاهد و گاه با دامن زدن به آن ها می‌تواند به آسیب ها بی‌افزاید. در اقیانوس پشت پنجره، مادر با ذکر جمله‌ی “این خونه مرد نداره”، که برآمده از آموزه ایست فرهنگی است، به صورت ناخواسته بر این آسیب ها می‌افزاید. در فرهنگ ما، وظیفه ی حمایت از خانواده در نبود پدر بر عهده فرزند پسر ارشد قرار می‌گیرد. فشار این باور فرهنگی غلط تا جایی است که جامعه، مادر و حتی خود کودک در مسیری رفتار می‌کنند که کودک ۱۰-۱۱ ساله، مسئولیت‌های پدر را بر عهده بگیرد و بسیار زودتر از آنچه که باید، وارد دوره بزرگسالی شود. کودک به صورت ناخودآگاه، این مسئولیت ها را درونی سازی می‌کند و آنها را وظیفه خود می‌شمارد. در این شرایط است که نقش پذیری اتفاق می‌افتد. کودک نقش های اصلی سن خود به عنوان فرزند خانواده و دانش‌آموز را کم کم کنار می‌گذارد و روی به نقش‌هایی می‌آورد که شرایط جامعه و فرهنگ به او تحمیل می‌کنند. نقش‌هایی مانند جمله نان آور خانواده که لازمه ی آن استقلال است. مصداق این مسائل در فیلم، تلاش برهان برای کسب درآمد از طریق دوچرخه و عدم تمایل به مدرسه رفتن است. علت این امر را می‌توان عدم حمایت جامعه از خانواده های آسیب دیده دانست که با تفویض نقش خود به پسر ارشد خانواده، از خود سلب مسئولیت کند. در بهترین حالت، راه حل جامعه، ازدواج مجدد مادر است تا به تعبیر خود، سایه‌ای بالای سر خانواده باشد.

مادر از یک طرف خود با نبود شوهر و مسائل دیگر درگیر است و از طرف دیگر می‌خواهد از کودکانش حمایت کند. همین امر سبب می‌شود در مسئله‌ی برخورد با کودکانش دچار تعارضاتی شود. این فشار ها و تعارضات نیز باعث بروز رفتارهایی غلط از سوی او می‌شوند که مجددا بر احساس ناامنی کودکان دامن می‌زند و سبب شکل گیری طرحواره های ناسازگار در کودکانش می‌شود. البته عامل مهم در میزان آسیب پذیری کودکان در مواجهه با چنین مشکلاتی، شخصیت آن‌هاست که تحت تاثیر ژنتیک و محیط است. برهان از تاب آوری و سخت کوشی بالایی برخوردار است؛ به همین سبب در برخورد با مسائل مختلف، از خود مقاومت بالایی نشان می‌دهد و حتی در پایان فیلم به چیزی که در اصطلاح عامیانه از آن به عنوان “پختگی” یاد می‌شود برسد. آشتی مجدد با دوست و گذشتن از تایر دوچرخه خود را می‌توان از مصادیق این امر دانست. در نگاه جامعه و در فرهنگ ما، این نوع واکنش برهان بسیار تحسین شده است، به صورتی که ناخدا سلیمان در جایی از فیلم می‌گوید :”کاش من یه پسر مثل این [برهان] داشتم.” اما در نگاه روانشناسی، این انتظارات غلط جامعه آسیب هایی به کودک وارد می‌کند که همانطور که ذکر شد، سال‌ها بعد تاثیر خود را نشان خواهد داد. مسئله‌ی قابل ذکر دیگر نقش صالحی است. او کودکی‌ست معلول که از حمایت کامل پدر برخوردار است. گویی برهان و صالحی نقطه مقابل یکدیگرند و همین امر سبب می‌شود برخوردشان در پایان فیلم، فراتر از یک برخورد معمولی بین دو کودک باشد. برهان از تایر دوچرخه خود می‌گذرد زیرا خود آسیب دیده است و می‌تواند دوستش را درک کرده با او همدلی کند. هر چند پدر صالحی، آینه‌ی حسرت‌های برهان است.

در پایان فیلم، برهان با گذر از بحران‌ها، از سد پنجره‌ی خانه می‌گذرد و به اقیانوس پشت آن راه می‌یابد. به بیان دیگر، کودکی که جهانش به چارچوب‌های خانواده محدود بوده، در گذر از حوادث زندگی، وارد جهانی بزرگ‌تر و عمیق‌تر می‌شود. جهانی که با ورود به آن بخشش و بخشایش جای خودخواهی و دعوا را می‌گیرد.

لازم به ذکر است که سکانس ها و اشاراتی مانند نقاشی کردن دختر خانواده، بازی صالحی با پدر در ساحل، ماهی‌گیری مادر و… از جهت روانشناسی قابل تأمل‌اند اما فرصت بیان و پرداخت به همه‌ی‌ آنها در این مطلب وجود ندارد.

در پایان، به نظر نگارنده، اقیانوس پشت پنجره را می‌توان صاحب وجوه متعدد روانشناسی دانست و از همین جهت ارزشمند است.