تحلیلی بر فیلم نیاز؛

گریزی بر سینمای دهه‌ هفتاد

شیرین حال‌کوئی – دانشجوی کارشناسی موسیقی

 

تماشای دوباره‌ی فیلم “نیاز” در کنار یادآوری این‌که زمانی فیلم‌های اجتماعی در سینمای ایران واقعا یک “ژانر” بودند به ما خاطرنشان می‌کند که دهه‌های شصت و هفتاد، زمانی بودند که فیلم‌سازهای ایران از همیشه بیشتر به مردم نزدیک بودند و بلد بودند قصه‌ بگویند و قهرمان بسازند و آن‌ها را در زمان و مکان خودشان حرکت دهند.

“نیاز” در واقع یکی از تأثیرگذارترین فیلم‌های سینمای ایران و یکی از درخشان‌ترین داستان‌های قهرمان‌محور رده‌ی سنی نوجوان است. علی‌رضا داوودنژاد در ساختن این فیلم، که امروز شاید اندکی شعاری و بیش از حد صریح تلقی شود و چه بسا انگ “سیاه‌نمایی” به آن بخورد هیچ تلاشی برای خودنمایی نکرده و آن‌قدر صاف و صادقانه داستانش را روایت می‌کند که در طول فیلم هیچ چیزی جز لذت دنبال کردن داستان عاید تماشاگر نمی‌شود.

“علی” قهرمان اصلی داستان نیاز، پسری است که تازه پدرش را از دست داده و تصمیم گرفته برای ادامه‌ی تحصیل به مدرسه‌ی شبانه برود و روزها کار کند تا خرج زندگی‌شان را در بیاورد. اولین آنتاگونیست این فیلم فقر و شرایط ناعادلانه‌ی اجتماعی است که باعث می‌شود یک پسر نوجوان به کار ساختمانی روی بیاورد. در مقدمه‌ی فیلم که به شیرین‌ترین شکل ممکن طی می‌شود، علی و شرایط خانوادگی‌اش شخصیت‌پردازی می‌شود و فیلم بعد از پرداخت قهرمانش قصه‌ی اصلی را شروع می‌کند.

پیش از آن‌که فیلم از ریتم بیفتد و تماشاگر از داستان جدا شود، موضوع تازه‌ای مطرح می‌شود: رقابت برای تصاحب کارِ ساده‌تر در چاپخانه. کاری که البته پروفسور آن‌را خطرناک و کشنده می‌خواند چون در اتاق حروفچینی سرب زیادی در هوا معلق است. رقابت علی با “رضا” و شخصیت کمکی‌اش “منصور” (محمدرضا داوودنژاد) به آرامی و با دیالوگ و کنش فراوانی به پیش می‌رود. رضا اگرچه در ابتدا ضدقهرمانی در حد و اندازه‌های علی به نظر نمی‌رسد و برای تماشاگر برقراری ارتباط با او کار دشواری است، خیلی سریع به یک شخصیت قدرتمند و دوست‌داشتنی تبدیل می‌شود تا جایی که انتخاب برای تماشاگر سخت می‌گردد.

هیجان اصلی داستان فیلم در همین رقابت شکل می‌گیرد و چند بار به نظر می‌رسد که علی قافیه را به رضا می‌بازد و شخصیت اصلی فیلم شکست می‌خورد. کارگردان اما در بهترین زمان ممکن، این رقابت و درگیری را به یک رفاقت ماندنی تبدیل می‌کند و کاری می‌کند که در کنار شکل‌گیری دوستی بین علی و رضا، شخصیت منصور نیز از آن رنگ‌باختگی اجباری ابتدای فیلم خارج شده و به یک شخصیت کامل با دلایلی انسانی برای رفتارش تبدیل شود.

در حالی که تماشاگر به دنبال برنده‌ی رقابت علی و رضا می‌گردد، داستان در یک چرخش هنرمندانه به سمتی غیرقابل انتظار می‌رود و نشان می‌دهد که انسان‌های بزرگ آن‌هایی هستند که می‌توانند در بدترین شرایط هم از خودگذشتگی و فداکاری کنند. دیالوگ آخر رضا در فیلم نیاز اگرچه کمی کلیشه‌ای به نظر می‌رسد اما حقیقتی است که در طول داستان فیلم به بهترین شکل ممکن روایت شده است: علی مرد است.

زمان قاضی عادل و البته بی‌رحمی برای آثار هنری و سینمایی است. سال‌ها از اولین اکران فیلم نیاز می‌گذرد و این فیلم همچون جواهری در کارنامه‌ی علی‌رضا داوودنژاد، جشنواره‌ی فیلم فجر و جشنواره‌ی کودک و نوجوان می‌درخشد. گذشت زمان نشان می‌دهد که اگرچه تکنیک و فناوری‌های فیلم‌سازی پیشرفت می‌کند و ممکن است آثار قدیمی کهنه به نظر برسند، یک داستان خوب، یک قهرمان واقعی و یک تنش کلاسیک هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود و تا همیشه می‌تواند برای مخاطب ارزشمند باشد و بر او تاثیر بگذارد.