تحلیلی بر فیلم اقیانوس پشت پنجره؛

رهایی از زندان واقعیت‌ها

دکتر طاهره بابازاده – متخصص تعلیم و تربیت و مدرس دانشگاه

 

“اقیانوس پشت پنجره” تکاپوی نوجوانی جنوبی برای استقلال و رویارویی با سختی های زندگی را به تصویر می‌کشد. برهان نوجوانی است که دارای وجودی بکر و ذهنی رهاست، شاید ارتباط با طبیعت منجر به اصالت وجودی ارزشمندی در وی شده است. او در نبودن پدری که به دریا رفته و بازنگشته بار سنگین زندگی را بر شانه‌هایش حس می‌کند و معنای زندگی خویش را در کار و تلاش برای کمک به خانواده خود می‌داند. نکته‌ای که فیلمنامه بر آن تاکید بسیاری داشته قوه تخیل و خلاقیت برهان است که سعی دارد از این طریق خود را ابراز و استقلال و غرور خود را حفظ کند.

در این میان اهمیت روش‌های آموزشی و پرورشی که معلم به شیوه‌های جدید، متنوع و عملی بر کلاس اعمال می‌کند بر ارتباط عمیق بین زندگی و مدرسه تاکید می‌کند. وجود معلمی آگاه و دلسوز که بر توانمندی‌های دانش آموزان تمرکز دارد و سعی می کند دریچه هایی از واقعیت زندگی، آگاهی و حل مسئله را به روی چشم نوجوانان بگشاید.  برهان دغدغه پول دارد و مدرسه را جدی نمی‌گیرد ولی شخصیت و آگاهی معلم سبب می‌شود که جرقه هایی در ذهن برهان ایجاد شده و تفکر خلاق خود را به مدد راهنمایی های معلمش در جهت اهداف خویش بکار گیرد.

برهان می‌کوشد، می‌جنگد، زمین می‌خورد، اشک می‌ریزد، بر می‌خیزد و نا امید نمی‌شود چرا که به تحقق رویاهایش باور دارد، برهان سر خم نمی‌کند و وقتی تمام چیزی که دارد در برابر چراغ یک ماشین از بین می‌رود باز هم رویایش را می‌جوید و به دریافت پول راضی نمی‌شود. همین موضوع نیز ناخدا را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

مسئله قابل ذکر عدم درک دنیای نوجوان است. سوال‌هایی که سرکوب می‌شود و رویاهایی که توسط مادر و سایرین جدی گرفته نمی‌شود. زبان مادر خسته و تنهای برهان زبان تهدید است و سرزنش، ولی این گسست عمیق در ارتباط با معلم ترمیم می‌شود.

وقتی چالش جدید چرخ دوچرخه به جای چرخ ویلچر مطرح می‌شود دوراهی بزرگ داستان برهان را درگیر می‌کند و داستان به طور ظریفی این نکته را یادآور می‌شود که همواره زندگی جاری است و امیدواری و ذهنیت مثبت نسبت به دشواری‌ها می‌تواند گاهی عامل رهایی بخش ذهن انسان باشد.

مواجهه ناخدا و مادر نور امید را در دل مادر زنده می‌کند و این امید و سرزندگی به برهان نیز منتقل می‌شود ولی به نظر می‌رسد این بخش از داستان نیاز به پیش زمینه و پرداخت بیشتری داشت و واگذاری این موضوع به ذهن مخاطب هوشمندانه جلوه نمی‌کند. تقابل فعالیت برهان و انفعال عده ای که کنار ساحل به آسودگی وقت می‌گذراندند نیز چالش دیگری است که مخاطب را به تفکر وا می‌دارد. شاید سعی بر این بوده که مخاطب بر یکی از این دو نوع سبک زندگی تامل کند که کدامیک شیوه بهتری برای زندگی است، به علاوه اینکه تفاوت دغدغه ها و سطح زندگی افراد را به نمایش در آورده است.

و اما پایان داستان که پر ابهام رها می شود تا مخاطب خود به تناسب تجربه زیسته خویش آن را به اتمام برساند.

آیا به راستی نقاشی ها می توانند به واقعیت بپیوندند؟ به لحاظ کاملا منطقی خیر ولی باور، علم و آگاهی، تلاش و امید به همراه ذهن و روان آرام قدرت عجیبی به انسان می‌بخشد که شاید غیر ممکن را ممکن سازد.