تحلیلی بر انیمیشن خرس معرکه؛

معرکه‌گیری،؛ ایده‌ای تکراری در قالبی تکراری‌تر

شیرین حال‌کوئی – دانشجوی کارشناسی موسیقی

 

سینما نه فقط یک هنر یا وسیله‌ای برای انتقال پیام که یک صنعت پویا و مبتنی بر علم است. ساختارها و چارچوب‌های شناخته‌شده سال‌ها است که به ساخته شدن آثار سینمایی کمک می‌کنند و تقریبا فیلم‌سازی نیست که توانسته باشد فیلمی خارج از این ساختارها تولید کند. با این حال، در شرایطی که سینما برای جلب نظر مخاطب مجبور به پیروی از این ساختارها و فرمول‌هایی است که جواب خود را پس داده‌اند، فیلم‌ها برای موفقیت گاهی باید از این چارچوب‌ها خارج شده و خلاقیت به خرج بدهند. اتفاقی که در فیلم “خرس معرکه” نمی‌افتد همین است.

خروج از ساختارِ فیلم‌سازی خط‌کشی شده و مدرسه‌ای، به چند عامل بستگی دارد. مهم‌تر از همه شناخت دقیق و کافی از سینما و ساختارهای شکل‌گیری آن در جنبه‌های مختلف از جمله فیلم‌نامه و کارگردانی است. در کنار آن‌ها، تکنیک و تسلط فنی فیلم‌ساز اهمیت زیادی دارد و در آخر داشتن نگاهی متفاوت به دنیا و فیلم‌سازی است که به خالق اثر این جرات را می‌دهد تا از توانایی‌ها و نبوغ خود برای ساختارشکنی استفاده کند. ممکن است در تاریخ سینما ده‌ها فیلم با ایده‌های مشترک و سوژه‌های یکسان ساخته شده اما هیچ‌کدام به دیگری شباهتی نداشته باشند. متاسفانه خرس معرکه با ایده‌ای تکراری و سوژه‌ای مشترک، فیلمی شبیه به دیگر فیلم‌های ژانر داستانی خودش محسوب می‌شود.

فقدان خلاقیت و عدم تلاش برای خروج از مرزهای مشخص شده‌ی فیلم‌سازی در ژانر “نجات” خرس معرکه را به یکی دیگر از آثاری تبدیل کرده که اگرچه می‌توانند تا پایان تماشاگر باحوصله را با خود همراه کنند، دست آخر چیزی برای ارائه نداشته و فقط محض سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت به وجود آمده‌اند. این در حالی است که امروزه صنعت سینما و به خصوص پویانمایی به قله‌های مرتفع خود رسیده و نظام روایی فیلم‌ها مدام در حال تغییر و تحول است. از طرف دیگر، پیشرفت‌های فناوری و تکنیکی باعث شده که تنها دسته‌ای از فیلم‌های انیمیشنی که از نظر گرافیکی واقعا پرجزئیات و واقع‌گرایانه هستند در جلب توجه مخاطب موفق شوند. دیگر ضعف فیلم خرس معرکه، عقب‌ماندگی آن از نظر ظاهری است. فیلم نه جزئیات قابل قبولی دارد و نه حرکات واقع‌گرایانه‌ای. مدل‌سازی‌ها حداقل متعلق به یک نسل پیش هستند و ضعف‌های فراوان تکنیکی را می‌توان حتا در نورپردازی و بافت فضاها نیز مشاهده کرد.

با این‌حال همچنان مهم‌ترین ایراد فیلم حرکت روی خطوط از پیش تعیین شده‌ی روایت و ایجاد احساسات در تماشاگر است. فیلم مگر در لحظاتی که با دیالوگ و خلق موقعیت‌های کمیک سعی در خنداندن مخاطب دارد، کاملا قابل پیش‌بینی است. فیلم‌نامه‌ی شابلونی فیلم آزاردهنده‌ترین جنبه‌ی آن است که در کنار موسیقی متنی قرار می‌گیرد که ظاهرا از روی پیش‌فرض‌های تئوریک ساخته شده‌اند. موسیقی متن فیلم را می‌توانید برای هر فیلم دیگری با موقعیت‌های دراماتیک مشابه متصور شوید.

آهنگ‌های ساخته شده برای این فیلم شخصیت ندارند. لحن آن‌ها با لحن بصری فیلم سازگار نیست و کاملا مطابق انتظار شما در لحظه‌ای وارد می‌شوند تا تاثیر موقعیت را بیشتر کنند و بعد از انجام وظیفه صحنه را ترک کنند. به عنوان مثال وقتی یک اتفاق نگران‌کننده در شرف وقوع است، موسیقی با لحنی نگران‌کننده و دلهره آور وارد می‌شود. وقتی یک نبرد در می‌گیرد، موسیقی با لحنی هیجان‌آور و حماسی وارد می‌شود. وقتی داستان به سمت تراژدی حرکت می‌کند یک ملودی با ریتم کند و سازبندی آرشه‌ای نواخته می‌شود تا تاثیر صحنه را چندبرابر کند. این نوع استفاده از موسیقی اگرچه مرسوم و متداول است، اما هیچ ویژگی خاصی که متعلق به این اثر باشد ندارد و در نهایت سادگی و کم‌عمقی باقی می‌ماند. بعید است بعد از اتمام فیلم چیزی از موسیقی آن در ذهن هیچ‌یک از تماشاگران آن باقی مانده باشد.