سهیل شفیعی – فارغ التحصیل رشته ادبیات نمایشی
قصّه عامل تعدیل کننده و رهایی بخش بشر است
ما در جهانی زندگی میکنیم که قصّهها آن را ساختهاند و هر گاه با قصّهای رو به رو شویم توقف میکنیم و به آن گوش میدهیم. قصّه واقعیّتی ساختگی است که ما آن را در نهاد خودمان داریم و این ناخودآگاه ماست که به این ساختن نیاز دارد. این نیاز تحت تأثیر دو نیروی مهم، یعنی: ۱) بایدها و نبایدهای بیرونی (کاراکتر والد) و ۲) امیال و غرایز درونی (کاراکتر کودک) ایجاد میشود. طبق نظریات روانشناسی هر گاه یکی از این دو نیروی مهم دیگری را به شدت سرکوب کند complex یا عقده ساخته میشود و راهی که انسان برای رهایی از عقده دارد یا خواب است یا آفرینش هنری همگانی که ما آن را با نام اسطوره میشناسیم. جالب است بدانید قصّه یا story کلمهای است که از تغییر شکل یافتن history به معنای تاریخ به وجود آمده است و خود کلمهی history هم دگرشکلی از ostorah یا اسطوره است. خواب و اسطوره دو عنصری هستند که هر دو متّکی به قصّه هستند و روندی دارند که از یک جا شروع میشود و به یک جایی ختم میشود که این روند تحت تأثیر موادّ خامی است که در ذهن بشر وجود دارد. به هر حال ما برای اینکه عقدههایمان را درمان کنیم نیاز داریم قصّهای خلق کنیم. به همین خاطر است که وقتی در طول روز به چیزی فکر میکنیم شب خواب آن را میبینیم. بدیهی است که خلق قصّه از زیستِ دغدغهای به وجود آمده است. دغدغهای که خالق درگیر آن است و این درگیری به شدّت در شخصیّتها بازنمایی میشود.
قصّه در فیلم قطار آن شب چگونه جریان دارد؟
قصّهی فیلم ساده است و موقعیت بازیِ هیجانانگیزی ساخته است. معلمی که خودش نویسنده است از شاگردانش میخواهد قصّهای را با هم کامل کنند و آن قصّه همان قصّهی فیلم میشود. در این پلات همه چیز با محوریّت قصّه پیش میرود اما به نظر میرسد به اینکه قصّه از دل کجا در آمده است بیتوجهی میشود و به دغدغهی بزرگتر پرداخته نمیشود. موقعیّت نمایشیای که درام در آن جریان پیدا میکند یک کلاس درس است. کلاس درس در سیستم آموزش و پرورش دارای ساختاری است که این ساختارِ معیوب که در فیلم هم بازنمایی شده است، باید با عامل اخلالگری رو به رو شود. عامل اخلالگر میتواند یک شخصیت باشد، شخصیتی که یک جای کارش میلنگد! در این درام، جا و نقش این عامل اخلال کاشته شده است اما برداشتی که از آن شده است آن چیزی که باید نیست. معلّم عاملی است که از بیرون وارد موقعیت میشود و میبایست با انگیزهی بزرگ و ارادهی قویای که داشت رو به روی سیستمی که نیاز به قصّه را به وجود آورده بود میایستاد، کنشمند بود و تغییر ایجاد میکرد امّا او خنثی است، در برابر سیستم کنشی ندارد و در مقابل با چالش چندانی هم رو به رو نمیشود و این همان چیزی است که باعث فاصله گرفتن مخاطب از فیلم میشود. در واقع رسالت چنین فیلمی که محوریت قصّه دارد باید به عقدههای نهادینه در موقعیت نمایشی مفروض طعنه میزد ولی از کنار این دغدغهی بزرگ به راحتی گذشته شده است و چیزی که مورد توجه قرار گرفته است خودِ قصّه است نه آن چیزی که باعث به وجود آمدن قصّه شده است
رفتارگرایی در سیستم آموزشی و بازنمایی آن در درام بدون نشان دادن نقطهی مقابل
یکی از مواردی که این روزها به عنوان یک ایراد در ساختار نظام آموزشی عنوان میشود تفکّر رفتارگرایی است. این تفکّر در دلِ خود شرطیسازی، تنبیه و تشویق دارد. اینها شیوههایی هستند که از گذشته برای اهلی کردن و آموزش به حیوانات مورد استفاده قرار گرفته است و امروزه معتقدند برای آموزش به انسان باید جور دیگری اندیشید. البته روشهای ذکر شده شاید در کوتاه مدت نتایج مطلوبی داشته باشند اما در دراز مدّت باعث توقّف روند رشد کودک میشوند. یکی از مواردی که الفی کهن در کتاب نه تشویق نه تنبیه، به عنوان عامل مضر آموزشی از آن یاد میکند تشویق با جایزه است. یعنی اتفاقی که در این فیلم به گونههای مختلفی دیده میشود و البته هیچ نقطهی مقابلی هم برای آن وجود ندارد و هیچ شخصیّتی نیست که راه جانشینی را استفاده کند یا با داشتن عقیدهای متفاوت باعث به وجود آمدن چالشی جدی شود. یکی از جانشینهایی که برای این شیوهها وجود دارد، آموزش از طریق بازی و هنر است و این همان موقعیّت نمایشی و بازیای است که خلأ آن احساس میشود…