نجمه بهنام نیا – فارغ التحصیل کارشناسی علم اطلاعات و دانش شناسی (گرایش هنر و رسانه)
قهرمانِ نوجوانی که در سرمای شبها، گرمای محبتش را نثار کودکی میکند تا بهانهای برای امید به زندگی داشته باشد؛ با خود همراهمان میکند تا درپایان بگوید: در این دنیا یا باید کسی تورا دوست داشته باشد و یا تو کسی را دوست داشته باشی، تا تلخیها را فراموش کنی.
انزوای سردِ سکوت در قابهای تماما یخبندان فیلم، آنچنان که باید؛ سردیِ روزگار و خفقانِ حاکم بر شهر را به تصویر میکشد.
فیلمی که علیرغم ریتم پایینش؛ تمام تلاشش را برای قهرمانپروری میکند و تا پایان فیلم، قهرمان تنها کسیاست که در فراز و نشیب شرایط، فرود و صعودش را به رخ میکشد تا بگوید؛ انسان، همانی است که با محبت زنده است.
استفاده از پلانهای مستند، از فیلمهای بهجا مانده از برههی تاریخی که داستان، حول محور آن میچرخد؛ یکی از نکاتیاست که نشان میدهد کارگردان با دغدغه قبلی و براساس داستانی واقعی فیلم را ساخته است.
روند روایتگری داستان؛ تا یک سوم ابتدایی فیلم به سرعت پیش میرود، اما پس از آن رها و کشدار میشود تا مخاطب، همذات پنداری عمیقی با شرایط داشته باشد و حس کسالتبار زندگیِ مردم در آن دوران، تماماً بر مخاطب چیره شود و سپس در چند سکانس انتهایی، اتفاقات به سرعت شکل میگیرند تا کوتاهی شیرینی لذتِ کودکانهها به تصویر کشیده شود.
کودکانههایی که از روی عادت و وابستگی، به سختترین شرایط تبدیل میشوند تا شخص را مجبور به اعترافاتی کنند که شاید اگر کمی قبلتر بیان میشد؛ روند داستانی به گونهای فانتزیتر، پیش میرفت.
استفاده درست از آکسسوار( وسایل صحنه و دکور) در تعریف موقعیتها، یکی از نکاتیاست که مخاطب را تا مرز باورپذیری همراهی میکند.
فیلمی که باتوجه به ویژگیهایش میتوان آن را هم برای نوجوان و هم درباره نوجوان دانست.
ویژگیهایی از قبیل به کارگیری اعتماد به نفس، عقلانیت، محبت و تلاش قهرمان داستان برای زنده ماندن و زندگیکردن؛ به نظر عواملی هستند که کودکان و نوجوانان این روزهایمان، میتوانند از آنها الگو بگیرند.