خورشید | دوستی‌ها، ترس‌ها، خشم‌ها و احساس‌ها

حدیثه کرمی | خورشید؛ جریانی که با از دست رفته‌ها شروع شده و با از دست دادن تمام می‌شود، اما بیننده در انتها حس نمی‌کند که همه چیز به پایان رسیده باشد.
اما چرا باید این احساس وجود داشته باشد؟
فکر کن تمام زندگی در تلاطم داشتن باشی و حالا همه چیز درحال رفتن است، تک به تک، نوبت به نوبت داشته‌های زندگی از دست‌هایت می‌چکد بیرون.
در آخر برای تو چه می‌ماند؟ شاید هیچ، شاید تنها مرگ چاره باشد.
بیننده واقعی بودن را در سراسر داستان لمس می‌کند. همه چیز واقعی است، دوستی‌ها، ترس‌ها، خشم‌ها، احساس‌ها…و بیشتر از همه علی.
اگر علی را درست درک کنی “خورشید” را همانطور که باید فهمیده ای.پس شاید بهتر باشد از علی بگویم.
نوجوان ۱۳،۱۴ ساله با قد متوسط ، نسبتا لاغر اما ورزیده ، به دست ها که نگاه کنی می‌فهمی کار کرده است، ابروهای مورب رو به پایین، چشم‌هایی مصمم‌اند، و از صورت سفید پر از کک و مک او پیداست که افتاب زیاد به آن خورده و مداوم ،شاید از زهدان مادر خورشید داشته به صورتش می‌تابیده و چه کسی می‌داند شاید حالا دیگر خودش خورشید باشد.خورشیدی که منبع نور است و برای همین است که تمام نمی‌شود.