مسعود آبپرور در مقالهای که در فصلنامه فارابی _ پاییز ۱۳۷۳ به سردبیری محمود ارژمند منتشر شد، درباره فانتزی و مختصات آن در سینمای کودک و نوجوان نوشت.
به گزارش ستاد اطلاعرسانی جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان، خلاصهای از مقاله این کارگردان، فیلمنامه نویس و پژوهشگر سینما تحت عنوان «مختصات فانتزی» به شرح زیر است:
ضرورت فانتزی
از آنجا که فانتزی در رابطه با آمال و آرزوهای انسانی معنی میشود، لازم است که نگاهی به خواستههای جاودانه بشر بیفکنیم. انسان هرگز در طول تاریخ به آنچه داشت راضی نبود و همواره بهانه چیز دیگری را گرفت. تو گویی رایحه دل انگیزی که از آنسوی مرزهای خیال به مشامش میرسد، بیتابش میسازد. انسان از روزی که پا به عرصه وجود نهاد به دنبال چیزی است که تصویری از آن را دیده است و هنر نیز تلاش پیگیر انسان است برای بازیافتن همان ننقش گمشده. چیزی که یاد و خاطره تجربه شیرینش هنوز در ذهن باقی است و او را بیقرار میکند. همان نقش ازلی که بر پنهانترین لوح وجود هر کدام از ما حک شده و ما را وادار میکند تا هر پدیده و هر ظرفیتی را برای دست یافتن به حقیقت آن از هم بشکافیم و نشان گمشده خویش را بجوییم.
تفاوت میان علم و تخیل را میتوان از راه بررسی خاستگاه هر کدام از آنها مشخص ساخت. در علم با قبول این جهان میکوشد قوانین آن را تبیین و تفسیر کند اما تخیل با این جهان سر و کار ندارد. بلکه به جهانی دل بسته که خود سازنده آن است و طرح اولیه آن بر اساس خاطرهای ازلی شکل پذیرفته است. هنر هم که خود زاییده تخیل است حرکتش را از الگویی مجرد و خیالی شروع میکند و از طریق مهارت هنرمند در به کارگیری ابزار هنری به گونهای تجلی مییابد که به باور بنشیند و با احساس دیگر مردمان تماس داشته باشد و آنن را برانگیزد.
گفتهاند «فانتزی برای درک حقیقت جهانی، مانند شعر از استعاره سود میبرد. این شیوه اشارهای است به این همانی ذهن بشر که همواره در تلاش است تا با ابزار موجود و واقعی، جهانی را طرح کند که نیست اما باید باشد. خلق فانتزی در نظر اول شاید امری سهل و ممتنع جلوه کند اما باید دانست که تنها با یک ذهن چابک و خلاق میتوان قوانین جاری و طبیعی را بهم ریخت و با خلق دنیای خود قوانین و روابط جدیدی بنا نهاد.
به همین جهت فانتزی یک فرصت مناسب برای بازگویی آن خاطره ازلی است. گفتهاند که «فانتزی بسترمناسبی است برای تمثیل»؛ جامعهای که میتوان در لوای آن هزار و یک نقش پنهان را محفوظ و مثبوت داشت. میتوان با زنده نگهداشتن حس اعجاز در انسان، به ابعاد واقعی وسعت بیشتری بخشید. تا از این راه دایره درک و تجربه بشری گسترش یابد و خود فانتزی به یک شاهراه اصلی برای حصول بدل شود.
نیاز کودک به فانتزی
کودک در آغاز زندگی خود با سوالهایی مواجه است. او مدام در پی آن است که دریابد کیست؟ این جهان مانند چیست؟ و او در این میان چه نقشی دارد؟ طرح این پرسشها از سوی کودک به جهان اطرافش محدود است و انگیزههای او متفاوت با انگیزههای فلاسفه و متفکرانی است که با طرح سوالات مجرد و علمی، قصد کشف حقیقت جهانی را دارند. او نیازمند این است که نیروهای تهدیدگر . حامی خود را شناسایی کند تا از این وادی تن به سلامت برد. این اساسیترین نیاز روانی او در این سنین است.
بی شک در فانتزیها مناسبترین پاسخها در اختیار این نوپایان قرار داده میشود چرا که آثار فانتاستیک با طرز فکر و طرز تلقی کودکان سنخیت دارد و با آنها به زبان خودشان سخن گفته میشود و با ارائه راههای گوناگون برای یافتن پاسخ راه حل نهایی را به تخیل او وامیگذارد.
فورستر در کتاب «جنبههای رمان» به این مطلب اشاره میکند که: فانتزی از ما چه میخواهد؟ او از ما میخواهد که مبلغی اضافی بپردازیم و ما ناگزیر از تنظیم و تعدیلی میکند که با آنچه یک اثر هنری غیرفانتزی طلب میکند فرق دارد؛ یک تعدیل اضافی. رمان نویس میگوید: این چیزی است که نمیتواند رخ بدهد. اول باید از شما تقاضا کنم کتابم را به طور کلی و در مجموع باور کنید. دوم اینکه چیزهایش را قبول کنید. خوانندگان اغلب شرط اول نویسنده را میپذیرند اما عدم پذیرش شرط دوم از سوی مخاطب گاه به مردود ساختن شرط اول نیز میانجامد.
لیلیان اسمیت تعبیر قابل لمستری از همین بیان دارد که میگوید: در مطالعه فانتزی چیزی بیشتر از آنچه برای خواندن قصه معمولی به کار میرود، لازم است. چیزی در ورای طبیعت. شاید به نوعی حس ششم خواننده لازم باشد. به این معنا که ما در برخورد با آثار واقعی(غیرفانتزی) با حواس پنجگانه خود درگیر ماجرا میشویم و از آن بهره میبریم اما برای کسب لذت در قبال فانتزی لازم است که از حس ششم خود نیز استفاده کنیم. یعنی حس ناباوری را در خود به شکلی ارادی به حالت تعلیق درآوریم تا بتوان با عبور از دیوار ناباوری و رسیدن به باور، جهانی دیگرگونه را به انضمام پدیدههای مولود آن پذیرفت و باور کرد.
رسیدن به مرحله بلوغ «جاندار پندار» است. او میداند که روابطش با جهان بی جان از همان الگوی روابط او با جهان جاندار و انسانها پیروی میکند. تعلیق ارادی ناباوری از سوی مخاطب لازمه ارتباط با یک فانتزی است. پذیرفتن فانتزی از سوی برخی در خم گذر از یک دیوار سنگی است! آنها میپندارند که عقلشان از پذیرفتن واقعیتی عحیب و باورنکردنی عاجز است اما کودکان بیشتر برخوردشان عاطفی است و راحتتر، زودتر و بیشتر باور میکنند چون به دلیل تجربه قلیلی که از مواجهه با واقعیت دارند هنوز حس ناباوری در آنها شکل قطعی و چهارچوببندیشدهای نیافته است. اگر در بازی کودک نیک بنگریم درخواهیم یافت که معنای بازی و زندگی برای او یکسان است.
کودک از تمام الگوهای رفتاری که فرا روی خود دارد از پدر و مادر و معلم گرفته تا قهرمان داستانی که می خواند یا فیلمی که میبیند، تقلید میکند. ارسطو میگوید ما از چیزی تقلید میکنیم که آگاهانه یا ناآگاهانه میستاییم. به این ترتیب تخیل کودکانه به نوعی منطق تبدیل میشود. در این میان سینما نقش ارزندهای دارد زیرا در این قالب هنری(فانتزی) با عینیتبخشیدن به امور خیالی و ذهنی آنها را به تجاربی ملموس و پذیرفتنی بدل میسازند. به همین خاطر در سراسر تاریخ سینما و برای همه سینماگران جولان در عرصه فانتزی بسیار وسوسهانگیز و هیجانآور است.