دکتر محمدرضا مرادی- متخصص روانشناسی کودک و نوجوان- داستان برهان، بچه صیادی از جنوب کشور در آخرین سالهای مرحله چهارم از مراحل هشت گانه رشد اجتماعی. کودکی ۱۰_۱۲ ساله در سنی که سخت کوشی در برابر حقارت نامیده میشود.
برهان را میتوان دارای شخصیتی سختکوش بر پایه حس حقارت ناشی از نبود پدر دانست. ویژگی بارز شخصیت او جسارت، پشتکار، رویاپردازی و سر نترس داشتن است. روانشناسی رشد به ما یادآوری میکند که در سنین بین ۶ تا ۱۲ سالگی کودک در زمینه خاصی که معمولا تحصیل است، تمام تلاش خود را میکند موفق شود. این تلاش سخت کوشی نام میگیرد و اگر بچه ای به این نتیجه برسد که تلاشهایش بی فایده است، دچار حقارت میشود. جمله ای که چندبار از زبان ناخدای فیلم میشنویم: همیشه تلاش بی فایده!!!
اما جریان برهان متفاوت است. گویی آمیزه ای از حقارت و سختکوشی است. اما نه در زمینه تحصیل، بلکه در راه آرزوهای برباد رفته. پدری که به دریا رفته و ۱۰۰ روز است خبری از او نیست. آیا دریا او را بلعیده یا باز خواهد آورد؟
متعاقبا در نبود پدر، شروع مشکلات اقتصادی و طرح یک پرسش بنیادین: تحصیل یا کار؟ و مشکل سوم، مادر جوانی با اندوه تنهایی و خواستگاری که باب میل نیست و خواهر کوچکتری که نگاهش معطوف به برادر است!
بنابراین برهان، کار را به درس ترجیح می دهد و سخت کوشی آغاز می گردد. اما بر اساس حقارت هایی که پیش از این رخ داده است و دارد او را آب دیده می کند. اما تمام داستان بزرگ شدن زود هنگام نیست. یعنی همان تلقین مادر که هر خانه ای یک مرد دارد! مشکل هر چه که باشد، در سن پایین در حال رخ دادن است، همان سنی که کودک آرزوهایی دارد و آرزوی برهان داشتن دوچرخه است حتی اگر برای شغلش لازم نباشد. اما ذهن کودک بین آرزو و اجبار تعامل برقرار خواهد کرد.
سایر موارد فیلم به چالش کشیدن همین سخت کوشی، آرزو، حقارت و آبدیدگی است. دقیقا شخصیتی کلیشه ای که بارها به صور مختلف مطرح شده است. پسری بدون پدر با مادری جوان و خواهری کوچکتر، مجبور به کسب درآمد با طعم رسیدن به آرزو!
بنابراین آنچه که برای برهان سخت کوشی نام می گیرد، نشان از اجباری است که کودکی او را تهدید و تحقیر می کند. دوره ای که باید فراموش شود و رنگ جوانی و یا حتی بزرگسالی بگیرد. می توان روایت درونی برهان را اینگونه بازگو کرد: من هم اگر پدر داشتم، با دوچرخه به مدرسه می رفتم..!