آرش داراب زاده – دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل
برهان در حالی که با یک تکه چوب در حال نقاشی بر روی ماسهها بود، گفت: “مادرم میگه نقاشیها واقعی میشن”. اقیانوس پشت پنجره با این جمله کلیدی آغاز شد تا به طرح دغدغههایی بپردازد که هرچند این روزها نقل محافل است اما راهکارهای عملی مشخصی برای آن در دستور کار نیست و یا اگر هست همت چندانی برای پیاده سازی آنها وجود ندارد؛ محرومیت، فقر، هدر رفتن استعدادها، پتانسیلها و فرصتهای انسانی و زیست محیطی این مرز و بوم اهم مسائلی هستند که فیلم حاضر به آنها پرداخته و در کمیتها و کیفیتهای مختلف قابل لمس است. لوکیشن فیلم که در جنوب، احتمالا جزیره قشم (چرا که نامی از مکان آورده نمیشود) است، دست کارگردان را برای نشان دادن جاذبههای بکر و منحصر به فرد زیست محیطی این مناطق باز گذاشته است و از این جهت صحنههای خوبی خلق کرده که البته میتوانست در راستای روند فیلم و افزایش لذت بصری بیننده، پرداخت بهتر و بیشتری داشته باشد. دغدغهی اصلی قهرمان فیلم نیز کسب درآمد از همین قابلیت فوق العاده است؛ تا جایی که خطر در میان گذاشتن تمام سرمایهی خانواده خود برای هزینه در راه کسب درآمد از گردشگری و توریسم را به جان میخرد! خطری که ناشی از فقر است. فقر؛ کلیدواژه مهم دیگری که در جای جای این اثر جلوهگری میکند و مبدأ اصلی غالب کنشهای قهرمان است. نابرابری در فرایندهای توزیعِ ثروت، امکانات و فرصتها که در سطح کلان و سیتماتیک در جریان است از جمله مواردی است که با یک نگاه کلانتر به اقیانوس پشت پنجره میتوان ردپای آن را در تمامی فیلم به وضوح دید. گریز کارگردان به مبحث “توریسم” که در ابتدای فیلم مشهود است _و البته جای مانور بیشتری هم داشت اما پس از حادثه به کلی رها شد_ از نقاط طلایی آن است. توریسم به عنوان صنعتی که تحت هر شرایطی رونق دارد، میتواند معضل نابرابری در توزیع ثروت و فرصت که پیشتر به آن اشاره شد را تا حدودی زیادی رفع و ساختارهای تبعیض آمیز را تعدیل کند. این مقوله را در قالب “دیپلماسی فرهنگی” (با استفاده از ظرفیتهای گردشگری) برای افزایش دیالوگهای فرهنگی میتوان تعریف کرد. اقیانوس پشت پنجره و فیلمهایی از این دست توانایی بسیاری در طرح و بسط این مسئله دارند. نمایش جذابیتهای زیست محیطی و فرهنگ بومی لوکیشن فیلم کمک شایانی به شناخت مردم اقصی نقاط ایران و جامعه بین الملل به چنین مناطق کمتر دیده شدهای خواهد داشت که نمونههای آن در سراسر ایران کم هم نیست و متأسفانه ما از این فرصتهای عظیم بهرهای نمیبریم. از آنجا که دیپلماسی فرهنگی به کشورها اجازه میدهد تا با استناد به عناصر کلیدی و نفوذ دولتهای خود، به طور مستقیم با مخاطبان خارجی به انضمام مردم معمولی و رهبران افکار در ارتباط باشند، امروزه در حوزههای متعدد به مراتب از کنشها و واکنشهای عرصهی سیاست خارجی مؤثرتر بوده و در عصر حاضر به عنوان مکملی مهم برای دیپلماسی دولتی مطرح است. از این رهگذر میتوان فیلم حاضر را در صورت در مرکز توجه قرار گرفتن و استقبال مخاطبین به عنوان نقطه عطفی در سینمای کودک تلقی کرد؛ چرا که تعمیق عناصر فرهنگی با ابزار رسانه و به طور ویژه سینما باورپذیرتر بوده و تأثیرگذاری شگرفی خواهد داشت. در مجموع اقیانوس پشت پنجره را میتوان تلاش موفقی در راستای طرح دغدغهها و پرسشهای مهمی دانست که جامعه ایرانی با آن دست به گریبان است و در صورت استمرار میتواند شکافهای اجتماعی را ژرفتر کند. شکافی به قیمت ناامیدی و نابودی آرزوها و امیال برهانها و فربهتر شدن و قدرتمندتر شدن ناخدا سلیمانها. بیشک تأکید فیلم بر نشان دادن فقر به عنوان سدی بزرگ در برابر خواستههای برهان (به عنوان نماینده تمام کودکانی که در چنین شرایطی زندگی میکنند و از قضا کم هم نیستند) و جنگیدن برای در هم شکستن آن قابل تأملترین نقطه فیلم بود. نقاشیهای او برای به واقعیت پیوستن خواستههایش همان نقاشیهایی است که ما برای وطن کشیدهایم و به واقعیت بدل شدن آنها را به انتظار نشستهایم…