تحلیلی بر فیلم تورنادو؛

هنر خلق یک موزیکال

شیرین حال‌کوئی – دانشجوی کارشناسی موسیقی

 

این فیلم به کارگردانی سید جواد هاشمی در بخش ملی جشنواره‌ی امسال اکران شده است.

در ابتدا پیرامون موسیقی این فیلم با یک پرسش مواجه هستیم: “خلق هنر” به چه معناست؟

شاید بارها و بارها شنیده باشیم هنرمندان هنری را خلق کرده‌اند و به راحتی از کنار ابهام مستتر میان این کلمات گذشته باشیم اما آیا واقعا هنر خلق می‌شود؟

برای خلق هر اثر هنری ابزاری در اختیار هر هنرمند قرارگرفته که به‌کارگیری و درگیر شدن با این ابزار طبیعتا در گرایش به هنر بی‌تأثیر نخواهد بود. زمانی‌ که یک نوازنده ساز به دست می‌گیرد و شروع به نواختن می‌کند وارد یک فرآیند آزمون و خطا می‌شود. در یک لحظه ممکن است که متوجه شویم اگر بعد از این نت روی نتی دیگر برویم صدای مطلوبی به دست می‌آید و این روند تا تکمیل یک میزان یا جمله ادامه پیدا میکند.

 

این ناخودآگاه از کجا تغذیه می‌شود؟

ناخودآگاه، انباری است پر ازتمایلات، آرزوها و خاطرات خارج از دسترس که بر اندیشه‌ها و اعمال تأثیر دارند. هر چیزی که ردی از هیجانات ما داشته باشد می‌تواند در این انبار قرار بگیرد؛ خواه صدا باشد خواه تصویر یا هرچیز دیگر.

در زمینه‌ی موسیقی آثاری که ما قبلا شنیده‌ایم مهم‌ترین منابع الهام ما هستند که در طول زمان در ذهن ما ثبت شده‌اند یا از منظر روانکاوی وارد ناخودآگاهمان شده‌اند. اصواتی که در همه‌ی طیف ها در طبیعت یافت می‌شنوند با در کنار هم قرار گرفتن‌شان به وسیله‌ موزیسین به آهنگ بدل می‌شوند ؛ در واقع هارمونی میان این اصوات توسط موسیقی‌دانان کشف می‌شوند. این کشف ممکن است در یک لحظه اتفاق بیافتد یا روند پیچیده‌تری را طی کند.

مهم‌ترین منبع الهام، آثاری هستند که در گذشته شنیده‌ایم که همه‌ی این موارد ناخودآگاه ما را تغذیه می‌کنند. اگر یک موسیقی به نظر شما آشنا می‌آید در حالت مطلوب با الهام گرفتن و در حالت غیرحرفه‌ای و غیراخلاقی با سرقت ایده مواجهیم. موسیقی متن در این فیلم بسیار آشنا به گوش می‌رسید اینطور به نظر می‌آید که آهنگساز این فیلم الهاماتی از “جان تاونر ویلیامز” از چهره‌های مطرح موسیقی فیلم گرفته است.

ویلیامز در به‌کار بردن اسلوب‌های مختلف قرن بیستم مهارتی خاص خود را داشت و در آهنگسازی شاید بتوان سبک کاری شناخته شده و خاص او را قالبی از “نئورومانتیسم” دانست. او خود تحت تاثیر اجراهای اواخر سده‌ی نوزده به ویژه “موسیقی واگنری” است که در آن لایتموتیف (لحن معرف) به کار برده شده و اثراتی از آهنگسازانی چون “چایکوفسکی” و “استراوینسکی” در اسلوب کارهایش به چشم می‌آید و در تصانیف جدی‌تر و دراماتیک وی رد پایی از کارهای “الگار” و “کوپلند” به چشم می‌آید.

با توجه به مطالب فوق الذکر باید این نکته را در نظر داشت که الهام گرفتن از دیگر آثار و یا تأثیر گرفتن از سبک و دورانی موسیقیایی مختص به زمان و مکان خاصی نیست و همواره وجود داشته است ولی باید مرزهای اقتباس و کپی برداری را از یکدیگر تفکیک کرد.

در بخش های موزیکال با موسیقی هایی مواجه بودیم که احتمالا به دلیل عام و شناخته شده بودن هیچ صحبتی درمورد استفاده از آن به میان نیامده بود. شعر همین آهنگ‌ها با تغییرات جزئی استفاده شده بود و در کنار این موضوعات شاهد سعی در تولید زبانی نو برای موجودات فضایی ساکن آسمان‌ها بودیم که در نوع خود تلاش خوبی به شمار می‌آید.