معین مهرعلیان، دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دانشگاه ساپینزای رم | «بچهگرگهای دره سیب» روایتگر پسریست به نا آشو که برای حفظ جان خود باید برای مدتی با عمه و دخترعمهاش پری زندگی کند و لباس دخترانه بپوشد.
اثر فریدون نجفی پر است از ایده هایی که هرکدام پتانسیل این را دارند که با دقیق شدن در جزئیات و نگاه به جنبههای مختلفشان و بسط صحیح، به فیلمی مستقل و کامل تبدیل شوند اما متاسفانه در سطح باقی میمانند. تجربهی پوشیدن لباس دخترانه برای پسری در سن بلوغ،یعنی درست در زمانی که در یکی از مهم ترین مراحل هویت یابی و تعیین گرایش جنسیست میتواند با چالش های بسیاری برای کودک یا نوجوان همراه شود که در این فیلم به چند شوخی و تحقیر جنسیتی تقلیل مییابد و به آن چندان پرداخته نمیشود.
با ورود دلاور به داستان چالشی دیگر پیش روی آشو قرار میگیرد. عقد دخترعمو و پسرعمو را در آسمان ها بریدهاند موضوع دیگریست که فیلمنامهنویس دست بر رویش میگذارد و مشخصا سعی بر نقد آن را دارد. دلاور و پری را نافبر هم کردهاند و در واقع حق انتخاب همسر از آندو، سال ها قبل توسط نیاکانشان تحت عنوان یک سنت سلب شده است. در برخی فرهنگ ها بر واژه هایی چون غیرت تاکید زیادی میشود و به پسر اجازه داده میشود با ناموس خود به مثابه کالایی تحت تملک برخورد کند.
پسربچه برای صاحب کالا بودن تربیت میشود و دختربچه برای کالایی خوب و مطیع بودن. دختر مجبور میشود کسی را دوست بدارد که خود انتخابش نکرده و حق دوست داشتن و عشق ورزیدن به دیگران از او سلب شده است.البته که چنین مسئلهای غالبا نه به دوست داشتن بلکه به وابسنگی و یا ” نفرت وارونه سازی شده” بدل میشود. یعنی فرد در ناخودآگاه خود از طرف مقابل متنفر است اما چون توانایی ابراز آن را نخواهد داشت، ذهن او از طریق مکانیزم دفاعی وارونه سازی (Reaction Formation) واقعیت را طوری تغییر میدهد که او در سطح خوداگاه گمان میکند شیفتهی طرف مقابل است. این علاقه اما چون ظرفیست توخالی و شکننده که با ضربه ای از سمت واقعیت میشکند. همین در مورد پسر نیز صادق است. پسری که باید کسی را دوست بدارد و مسئولیتش را برعهده بگیرد و روی او غیرت و تعصب داشته باشد. در چنین فرهنگ مردسالارانهای، جنس مذکر همواره باید اضطراب عدم توانایی در حفظ همسرش را تحمل کند چون نگران خیانت و فردیت یافتن اوست. فردیت یافتن زن یعنی به صدا در آمدن صدای زنگ خطر برای کنترل و تسلط بر زن. جنس مؤنث نیز همواره باید اضطراب متهم شدن به خیانت و خوب نبودن را تحمل کند. چنین است که دلاور بر سر پری فریاد میزند و وارد جدال با آشو میشود، همانطور که از بزرگترهای خود یاد گرفته است. افراد در چنین فرهنگی بر سر قدرت و تصاحب جنس مخالف رقابت میکنند. گرچه این رقابت از منظر روانشناسی تکاملی و نظریه ی انتخاب جنسی ، طبیعی و قابل توجیه است اما نحوهی بروز آن و شدت و کم و کیف آن را فرهنگ تعیین میکند.
بازی قدرت برای آشو و در جغرافیای فیلم، تعداد دفعاتیست که سنگ روی آب میخورد و از این حیث مادرش برای او قدرتمند ترین فرد دنیاست و غرور آفرین، زیرا رکورد این بازی گفته میشود که به دست اوست.
در مجموع «بچهگرگهای دره سیب» اثریست که به سبب تمرکز بر زندگی عشایری و دست گذاشتن بر روی ایدههایی خاص و مفاهیمی اجتماعی که کمتر به آنها از چنین زاویه تگاهی پرداخته شده، قابل اعتناست اما اگر به جای تمرکز بر چندین مسئله، یکی از این مسائل دقیق تر و موشکافانه تر بررسی میشد میتوانست به مراتب موفق تر عمل کرده و مخاطبان بیشتری را با خود همراه کند.