مجید بدیعزاده | کارشناسی ارشد سینما
فیلم از جمله فیلمهای نادر در نوع خودش است؛ با فیلمی روبرو هستیم که اپیزودیک است و آن هم دو اپیزود؛ پیش از این،فیلمهای اپیزودیک در سینمای ایران که اتفاقا به ندرت هم هستند و مشاهده کردیم، سه اپیزودیک بودند، مثل فیلم «خداحافظ رفیق» از بهزاد بهزادپور
در اپیزود اول:
به نظر میرسد نویسنده و کارگردان این اپیزود «حسین قاسمی جامی» است که اگر نگوییم اقتباس، باید بگوییم نیم نگاهی به فیلم «جاده» از فدریکو فیلینی داشته است. دورهگردی که به نوعی قیم بچهای میشود، با این تفاوت که در این فیلم، برخلاف فیلم فیلنی، به جای دختر بچه با پسربچه مواجه هستیم. فیلم در هر دو اپیزود از فضای شهری به دور است و بومی است، هرچند اپیزود دوم بومیتر به نظر میرسد. در این اپیزود هم مثل اپیزود دوم با مسالهی عشق به نوعی مواجه هستیم؛ عشقی از نوع و دیدگاه نوجوان، میشود گفت کمرنگتر شدهی فیلم «مالنا» از تورناتوره که در اپیزود دوم بیشتر مشهود است.
اپیزود اول مسائلی دارد که از نظر من مناسب با سینمای کودک و نوجوانان نیست؛ همگی شاید بر این موضوع اتفاق نظر داشته باشیم که کودکان و نوجوانان در یک شرایط سنی به سر میبرند که الگوپذیر هستند؛ در اپیزود اول شخصیت اول مرد که همان دورهگرد است، بیش از حد سیگار میکشد، طوری که انگار تبلیغ سیگار است، تاکید زیادی روی سیگار کشیدن مرد است. مسالهی شرطبندی هم که در این سالها، بلای خانمانسوز ایرانیها شده است، در این فیلم مطرح شده و انگار از این ماجرا حمایت میشود و مخاطب را به نوعی به این موضوع ترغیب میکند!
مهر تاییدی بر موضوع الگوپذیری در این اپیزود،صحنهای است که مرد سراغ زنی میخواهد برود که معلوم نیست رابطهاش با او چیست،فارغ از نوع ارتباط این دو، مرد ادکلن میزند و به سراغ زن میرود، لحظاتی بعد دختر بچهای برای پسربچهی داستان میآید که به او غذا میدهد، پسربچه همان ادکلن را به خود میزند که اینگونه به پیشباز دختربچه برود. البته که غافل نمیشویم که جایی هم که مرد میخواهد پول بدزدد از مردی که میزبان خانهشان است، پسربچه مانع او میشود. از نکات دیگر این اپیزود این است که مسالهی زیست و بومیسازی در این فیلم به خوبی در نیامده است و زیستبوم شمال بیشتر جنبهی زیبایی بصری به فیلم داده است.
فیلم موسیقی نسبتا خوبی دارد و سعی کرده فضا را پر انرژی و متناسب با سینمای کودک نوجوان کند. انتظار میرفت فیلمنامه به سمت قهرمان سازی برود و از نوجوان قصه قهرمان بسازد، ولی فیلمنامه به آن سمت نرفت یا نخواسته برود؛ اما ویژگی قهرمانی را به نوجوان داده است، چرا که نوجوان خود را در اختیار شرطبندیهای دورهگرد گذاشته است تا بتواند به پولی دست یابد تا دستبند طلایی برای مادر خود بخرد و انگار بعد از این کار به آرامش رسیده و کار نیمه تمام را تمام کرده است.
اپیزود دوم:
این اپیزود هم به مانند اپیزود قبل به دور از فضای شهری است و سعی در بومی سازی داشته که موفقتر از اپیزود اول است. این اپیزود را افشین هاشمی نویسندگی و کارگردانی کرده است که نسبت به کارگردان اپیزود اول، پر واضح است که مسلطتر بوده است. فیلمساز سعی دارد قسمت بومینشین کیش را که به جرات میتوان گفت کمتر فیلمسازی به مخاطب نشان داده است را نشان دهد. فضایی به دور از زرق و برق کیش و موجهای آبی و ساختمانها و پاساژها و بازارهای مجلل و… که تا حدود زیادی هم موفق بوده است.
در این فیلم عشق در نوجوانی که پیشتر به آن اشاره کردم، مشهودتر به نظر میرسد؛ مثال بارز و مصداق این نظر را در صحنهای میبینیم که نوجوان قصه برای زن، رژ لب میزند. زیست و بومیسازی چه در لهجه، حتی در بازیگران غیر بومی مثل مونا فرجاد،چه در پوشش و… به شکل مطلوبی در آمده است و باورپذیرتر از اپیزود اول است.
در این فیلم هم با نوجوانی مواجه هستیم که به نوعی شخصی بزرگسال او را همراهی میکند. در این اپیزود، شخصیت زن داستان، نوجوان پسر را همراهی میکند. تم عشق همانطور که اشاره شد اینجا هم هست؛ میتوان آن را اینگونه تعبیر کرد که عشقی که نوجوان احتمالا به زن دارد، چون عشقی ممنوعه است، میخواهد آن عشق را اینگونه به ثمر برساند که زن را برای پدر خود خواستگاری کند تا شاید اینگونه به مقصود خود برسد. فیلمنامهی اپیزود دوم قوام بهتری دارد و با اِلمانها و نشانهشناسیهایی مثل «کفش در مراسم خواستگاری» که مربوط به اقلیم فیلم یعنی قسمت بومی نشین کیش است، به قول معروف چفت و بست پیدا کرده است.
در نهایت این فیلم اپیزودی از شمال تا جنوب را میتوان تلاشی شریف برای سینمای نوجوان دانست.