زهره طهماسبی – فارغ التحصیل کارشناسی هنرهای تجسمی (نقاشی)
فیلم با نشان دادن قهرمان اصلی داستان که دختر بچهای روس به نام “کاتیا” بود در شرایط بحرانی حملهی آلمان ها به جماهیر شوروی شروع شد. در پناهگاهی مسکونی که جو خفقان و خاموشی ایجاد شده از جنگ را نشان میداد، در ابتدا داستان با ریتم مشخص آغاز شد و حوادث داستان با برخورد خمپاره با ساختمان محل زندگی کاتیا و حادثهی آتش سوزی و نجات “میتیا” پسر بچهی خردسالی که مادرش او را رها کرده بود و پدرش افسر جنگ بود به دست کاتیا شروع شد.کاتیا که خود پدر و مادرش را در اثر جنگ از دست داده بود مسئولیت پذیرفتن کودک را به عهده گرفت. فیلم در نشان دادن مواردی چون حس مسئولیت پذیری و حس مادرانهای که در کاتیا ایجاد شده بود و به واسطهی این حس تماما تلاش خود را در سامان بخشیدن به زندگی کودک و زنده نگهداشتن آن در شرایط قحطی حاصل از جنگ میکرد و شدیدا دچار وابستگی عاطفی به کودک شده بود به موفقیت رسیده بود و مخاطب در فیلم شاهد صحنههای عاطفی و دراماتیک بسیاری بود. با بازگشت پدر میتیا از جبهههای جنگ و مواجههی او با خانوادهای که حالا فرو پاشیده شده بود و با تصور مرگ فرزندش روبرو بود ریتم داستان به کندی متمایل شد وتا انتها به این صورت پیش رفت. پایان بندی داستان نیز دچار این کم شدن ریتم داستان شد از دید مخاطب انتظار میرفت که برای پایانبندی فیلم زمان بیشتری صرف شود که بیشترین زمان برای همراه کردن مخاطب تا انتهای فیلم شده بود و باعث کشدار شدن روند داستان،که بعد از این مسیر طولانی مخاطب در یک موقعیت با پایان داستان روبرو میشود.در فیلم شاهد صحنههایی روایی و مستند از این جنگ بودیم که با صحنههای اصلی داستان تلفیق شده بود که برای مخاطب مواجه شدن با واقعیت داستان را ملموستر میکرد. در تمام کادربندیها از رنگهای سرد و خنثی استفاده شده بود؛ همینطور برف شدیدی که در تمام فیلم روی زمین وجود داشت و در حال باریدن بود با همراهی این رنگها در نشان دادن حس انزوا و اندوه و وحشت غالب شده بر مردم که حاصل از جنگ و از دست دادن خانواده بود توجه مخاطب را به خود جلب میکرد و باعث حس همذات پنداری با قهرمان داستان در تماشاگر میشد. توجه به نور پردازی از دیگر ویژگیهای اثر بود، ترکیب نورهای تیره و روشن نیز پیرو این ویژگی بود.